سلام
میخام بیشتر در مورد هستی بنویسم
به قول یکی از دوستان سوژه خوبیه
اما چون سند این وبلاگ به اسم هستیه منم زیاد نمی تونم از هر دری سخنی بگم ( نه اینکه حرفام رو دلم مونده و سنگینی میکنه )
قصد داشتم چند تا عکس جدید ازش بگیرم و بذارم اما متاسفانه فعلا امکانش نیست چون دوربین ندارم
سر فرصت یه دوربین گرفته عکسشو برای یادگاری میذارم
اما چیزی که الان میخام بگم اینه که شاید شما هم بتونین ما رو راهنمایی کنید
دخترم الان ?? ماهشه اما اصلا لب به چیزی بنام غذای کمکی نزده
غذا و میوه هم نمی خوره فقط خورد و خوراکش شده شیر ( به قول خودش مم)
میترا دختر همسایمون میگه والا برای هستی زشته که همسن منه و یه شیشه شیر دستش میگیره و تو کوچه شیر میخوره
بنده ی خدا راست میگه تو گوچه یه شیشه شیر دست میگره وکوچه رو بهم میریزه
زنهای کوچه ما هم چون شهرمون یه شهر کوچیکه و همه هم با هم نسبتی داره ( جدا از مسلئه کنفراس غیبیت و ..) صبح تا شب تو کوچه به صورت دسته های مختلف در خونه ها اواره هستند و خلاصه اینکه هستی همه رو به تنگ آورده کفشاشونو از پای اونا در میاره و خودش میپوشه چند قدمی باهاشون راه میره و کفش یکی دیگه رو در میاره زنها هم یا از روی دلسوزی یا ... چیزی بهش نمیگن کلی کفشها رو با هم قاطی میکنه و زنها مجبورن اونو تحمل کن
به مامانم میگم نذار بره تو کوچه اما میگه دختر های مردم بغل مامانشون میشینن و شیر میخورن این که فقط شیشه رو داره
حتی در حال دویدن هم شیر میخوره چه جوری جلوشو بگیرم
وااااای خدا از موضوع اصلی که کمک خواست و راهنمایی شما بود کلی دور شدم منم باید برم سر کار
مشکل رو میذارم برای جلسه بعد
پس فعلا
تا بعد ....
|