عصر هم بردمش امامزاده احمد ابن اسحاق برای زیارت
چون ? شنبه بود و مزار هم شلوغ بود همه جمع شده بودن
هستی هم سر همه قبر ها نشست برای همه فاتحه خوند ( البته به سبک خودش ( پچ پچ پچ پچ ) از بس خجالتی کشیدیم من و کامران دوستم که نگو همه داشتن ما رو نگاه میکردن
دختر ها صداش میزدن خانوم بیا این قبر رو هم فاتحه بده
بعدش هم رفتیم تو حرم و زیارت کردیم که بزحمت تونستم چند تا عکس ازش بگیرم
از بس که تکون میخوره و یه جا بند نمیشه
تو این عکس داره عروسکشو بوس میکنه که زحمت نگهداشتن عروسکش گردن کامران افتاده بود
این
این هم عکسی که میگفتم در حال فاتحه برای اموات
داره زیارت میکنه
اینجا هم داره بین کسانی که اومدن برای زیارت ضریح امامزاده رو بوس میکنه
|